تقدیم به پیشگاه حضرت ولی عصر ( ارواحنا فداه )
عصر یک جمعه دلگیر،
دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به انسان نرسیدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
ما معتقدیم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخمهای سرشار غرور
آخر، شب سرد ما سحر میگردد
مهدی به میان شیعه بر میگردد
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بیقرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی
دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
سؤالی ساده دارم از حضورت
من آیا زندهام وقت ظهورت؟
اگر تو آمدی، من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در حضور تو بمیرم
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بیحاصل ما این همه افسانه نداشت
من به چشم شیعیانم، جلوه الله و نورم
من میان دوستانام، گرچه پندارند دورم
ملک هستی، بحر مواجی بود از شوق و شورم
دوستان، آماده، نزدیک است ایام ظهورم
قطعه گمشدهای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
کی میشود صبح ، ناشتای چشمهایمان را به نگاه تو بگشاییم؟ کی میشود شام ، تصویر تو را به قاب خوابهایمان ببریم؟ کی میشود شب و روزمان، در فضای ظهور تو بگذرد؟ یا ابا صالح من ...
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم
شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم
اما هنوز این مرد تنهای پرشکیب ، با کولبار شوق خود راه میسپارد ، تا از دل این تیرگی ، نوری برآرد ... و همچنان در هر کناری ، شمعی میگذارد ، چرا که اعجاز انسان را ، هنوز امید دارد ...
از عشق تو گفتیم و نمکگیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد
آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم
روزی ز سفر ، ستاره برمیگردد
عشق من و تو ودوباره برمیگردد
تردید مکن ، مطمئنم فردا شب
آن دلبر ماهپاره بر میگردد
در راه عزیزی است که با آمدنش
هر قطبنما ، قبلهنما خواهد شد
باز هم آدینهای آمد ولی مهدی کجاست؟
یک نفر میگفت مهدی جمعهها در کربلاست
خوایم و حقیقت به خدا نیست به جز این
ما غایب و او منتظر آمدن ماست
روز ظهور تو چه سر افکنده می شوند
آنها که در دعای فرج کم گذاشتند
آسمون زیر پاهات
دل ما فرش قدمهات
من کیم از تو بخونم
چون خدا شده خاطرخوات
تمنائی که از وصل تو دارم
که سر بر آستان تو گذارم
ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق ، گویا سواری میرسد
بخوان دعای فرج را دعــــــــــا اثــــــر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عـافــیــت بـطـلـــب که روزگار بســـی فتنه زیر ســـر دارد
بخوان دعای فرج را کـه یـوسـف زهــــــرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظـر دارد
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبز که آخرین گل سرخ از همه خبـــر دارد
کتاب بسته بماند، اگر نیایی تو
رسول خسته بماند اگر نیایی تو
در مقدس آن خانه ای که می دانی
بلی! شکسته بماند اگر نیایی تو
عمریست که از حضور او جاماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبرا ماندیم
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق، درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
منجی عالم، پناه بیپناهان خواهد آمد
غم مخور ای فاطمه! ای بانوی پهلو شکسته!
مهدیات با شیشهی دارو و درمان خواهد آمد
دلمردهایم بدون تو اما مسیح من
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
1099 سال است کسی منتظر 313 مرد است. مرد شدن چقدر زمان میخواهد ... !
هجر تو ز درد و داغ ، دلگیرم کرد
اندوه غم زمان زمینگیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعهها پیرم کرد
باز به انتظار تو جمعه غروب میشود
اگر بیایی از سفر، آه چه خوب میشود